اینکه شروع کرده ام به نوشتن وبلاگ به این خاطر است که برگشته ام به خاطراتم،
 به روزهای پانزده تا هژده سالگی ام که همه زندگی ام در وبلاگم بود و کامنت ها و دوست هایی که هیچ وقت ندیدمشان.

از همان روز ها باد توی سرم بود،
 چند وقتی میچسبیدم به کاری و یهو هم تمام میکردم همه چیز را، 
اما عادت خوبم این بود که اثرات چیزی را از بین نمیبردم. 
من همه چیز را نگه میدارم برای روزهایی که وقت قضاوت کردن گذشته ام میرسد.
هی نگاه میکنم به چیزهایی که باقی مانده و خاطرات را زنده میکنند. 
چند تا جعبه و سررسید و یادگاری و ... توی کمدم هست که این کار را انجام میدهند.
 اصلا خاطره سازی یک هنر است که من خیلی خوب بلدم .


اگر کسی هست که این متن را بخواند و بخواهد حرف بزند
 از خاطره هایی که از ذهنش نرفته اند و نمیروند 
لطفا بیاید کمی حرف بزند من نشسته ام برای گوش دادن.